تنهاترین

دل نوشته های من

تنهاترین

دل نوشته های من

سر گذشت من

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۴۶ ب.ظ
نمی دانم از کجا شروع کنم داستان زندگی من از زمانی شروع شد برای اولین بارتو راپله های اپارتمان خونمون دیدم اولین باری بود که اورا می دیدم قد بلند ابرو کشیده وسبزه بایه سلام وجواب سلام اولین ملاقات ما صورت گرفت زهرا که بعدا مفهمیدم اسمش زهراست واز جنوب امده بود برای دیدن خاله اش که طبقه سوم خانه ما بودند این دیدار باعث شد که انقلابی در درون من به پا بشه انقلابی که تا اون وقت از هر جنس مخالف بود گریزان شده بودم از زمانی که شکیلا به خاطر اینکه من از نظر مالی نمی تونستم اون را تامین کنم منرا تنها گذاشت وبا یکی از هم دانشگاهیهای خودش ازدواج کرد ورفت از هرچه دختر بود بدم می امد واحساس می کردم همه دخترهای اطراف من فقط برایشان پول ودارایی ارزش دارد نه عشق ومحبت وهرچه به سن من اضافه  می شد من نسبت به جنس مخالف سرد وسردتر می شدم از وقتی که زهرا را دیدم دیگر نمی توانستم راحت بخوابم یه حس عجیبی پیدا کرده بودم واین باعث می شد تا من شبها دیر بخوابم وصبح ها دیرتر بیدار شوم مسیر خانه تا محل کارم با مترو یه 200دقیقه ای می شد اما .......پایان قسمت اول
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۰
علی کرامتی مقدم

سرگذشت من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی