تنهاترین

دل نوشته های من

تنهاترین

دل نوشته های من

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرگذشت من» ثبت شده است

نمی دانم از کجا شروع کنم داستان زندگی من از زمانی شروع شد برای اولین بارتو راپله های اپارتمان خونمون دیدم اولین باری بود که اورا می دیدم قد بلند ابرو کشیده وسبزه بایه سلام وجواب سلام اولین ملاقات ما صورت گرفت زهرا که بعدا مفهمیدم اسمش زهراست واز جنوب امده بود برای دیدن خاله اش که طبقه سوم خانه ما بودند این دیدار باعث شد که انقلابی در درون من به پا بشه انقلابی که تا اون وقت از هر جنس مخالف بود گریزان شده بودم از زمانی که شکیلا به خاطر اینکه من از نظر مالی نمی تونستم اون را تامین کنم منرا تنها گذاشت وبا یکی از هم دانشگاهیهای خودش ازدواج کرد ورفت از هرچه دختر بود بدم می امد واحساس می کردم همه دخترهای اطراف من فقط برایشان پول ودارایی ارزش دارد نه عشق ومحبت وهرچه به سن من اضافه  می شد من نسبت به جنس مخالف سرد وسردتر می شدم از وقتی که زهرا را دیدم دیگر نمی توانستم راحت بخوابم یه حس عجیبی پیدا کرده بودم واین باعث می شد تا من شبها دیر بخوابم وصبح ها دیرتر بیدار شوم مسیر خانه تا محل کارم با مترو یه 200دقیقه ای می شد اما .......پایان قسمت اول
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۶
علی کرامتی مقدم